بانک اشعار امام حسن مجتبی (ع) - پاسخ 11
::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::
بانک اشعار امام حسن مجتبی (ع) - پاسخ 11
www.rozex.rozblog.com
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم

صفحه اصلی / بانک اشعار امام حسن مجتبی (ع) ◄ پاسخ 11

پایگاه اینترنتی عاشورائیان ***مرکز آموزش تخصصی مداحی***
vahid آفلاین

کاربر فعال

ارسال‌ها : 73
عضويت : 6 /3 /1393
پاسخ : 11 RE :
ای در هوای پاک نگاهت سلامهانامت نداشت سابقه ای بین نامها ماهی قلب کوچک ما را گرفته ایدر موج دست آبی خود صبح و شامها ای هیبت بهار خدا ، سیر می شوند........از عطر سفره های حضورت مشام ها سائل به حکم واجب عینی است بی گمانوقتی گدا به چشم تو دارد مقامها بیرون بیا و چشم مرا هم قدم بزنهمسفره فروتن جمع غلامها در کوچه ات کسی به کسی جا نمی دهدمکثی بکن به اشتیاق چنین ازدحامها هر کس که خورد زخم ترا می کند حرامتلخی منت همه التیامها یک روز سرنوشت تو سر زد به کوچه ایخالی ز رنگ و بوی همه احترامها یک روز سرنوشت تو آمد به کوچه ایبا مادرت شبیه گلی زیر گامها خونین جگر شدی و همه حرف بودنتزد یادگار تا به ابد روی جامها تنها ترین غریبترین مهربانتریناین است سرنوشت تمام امامها**شرمنده شاعر پیدا نشد ******************* ای امتداد سوره ی کوثر خوش آمدی

ای روشنای قلب پیمبر خوش آمدی

آییینه دار حضرت حیدر خوش امدی

کوری چشم دشمن ابتر خو ش آمدی



از مقدم تو فاطمه مادر خطاب شد

لفظ ابوالحسن لقب*بوتراب شد




خیلی بلند قرائت قران مکن پسر

در بین کوچه راه بندان مکن پسر

مجنون شهرا تو پریشان مکن پسر

لیلاترین ، غمزه به آسمان مکن پسر



امشب دوباره راهی بیت و الحسن شدم

مست جمالت هستم و خالی ز (من) شدم




پهن است ابتدای کوچه بساط گدائیم

با تو به سر شده است غم ِ بی نوائیم

از برکت دعای شما من خدائیم

با لطف توست اگر کربلائیم



گیریم مرد شامی آمده اینجا نگاه کن

دست مرا بگیر مرا سر به راه کن




ما خانوادتاٌ همگی نوکر شما

تو خانوادتاٌ ، مسیحا ، گره گشا

من با قبیله ام ، گدایان مجتبی

تو با عشیره ات ، عزیزان قلب ما



یا ایها الکریم بده روزی مرا

هرگز ندیده ایم که تو رد کنی گدا




یک روز می رسد حرمت را بنا کنیم

با طرح و نقشه های حریم رضا کنیم

صحنت زمرد و گنبد طلا کنیم

بعدش نشسته در حریم شما و صفا کنیم



در وصف و شرح حال تو این کامل است و بس

شاگرد مکتب تو ابوفاضل است و بست




مرد جمل دلاوریت حیرت آورست

تکبیرهای حیدریت حیدر آورست

رزم آوری و برتریت حیرت آور است

با یک سپاه برابریت حیرت آورست



ختم به خیر قائله فرما اراده کن

آن فتنه را بگیر و زاشتر پیاده کن




روشن کن و بگو خواص را نفاق چیست ؟

آقا بگو که بین گذر اتفاق چیست ؟

آتش کشیدن دل یاس های باغ چیست ؟

آقا بگو که درد کدام است و داغ چیست ؟



ای کوه صبر ، حضرت سردار بی سپاه

من آه می کشم زغمت ..... آه پشت آه


یاسر مسافر ********************دستی که شعر دفتر دل را نوشته استدست مرا به پای تمنا نوشته است چون دید اشک شوق، سحر موج میزندچشم مرا ادامه ی دریا نوشته است دستان عشق ،نام امام کریم را زیباترین ترانه دنیا نوشته است آنکس که داد جان به تنم با نگاه توآقا تو را امام مسیحا نوشته است نام تو را به صفحه پیشانی ام خدابا رنگ سبز حضرت زهرا نوشته است تو آمدی و خواهش دستان من شدیارشدترین ستاره زهرا ، حسن شدی اعجاز ناز چشم تو اعجاز دلبری استعیناً شبیه معجزه های پیمبری است خیرات تو همیشه سر سفره های ماستآقا کریم بودن تان چیز دیگری است اصلاً بعید نیست که سلمان مان کنیجایی که کار چشم شما ذره پروری است محشر فقط قیامت و هول و هراس نیستنام حسن خودش بخدا نام محشری است گویا حسن ستاره همزاد فاطمه استاز بس که اولین پسر خانه مادری است ای اولین ستاره شب های فاطمهلالایی شبانه ی لب های فاطمه در ازدحام کوچه نشسته گدای توتا که دخیل اشک ببندد به پای تو قرآن بخوان و باز ببین بند آمدهاین کوچه از تلاوت گرم صدای تو وقتی که نقش حضرت تو آفریده شدتبریک گفت بر خودش حتی خدای تو جانا کنار سفره افطار خود علیافطار کرده با نمک خنده های تو تو آسمان خانه زهرای اطهریچون روی دوش حضرت مولاست جای تو آقا دوباره بر تن مان جان نمی دهی؟امشب به دست خالی مان نان نمی دهی؟ رخصت بده که عاشق شیدایی ات شوممجنون سرو قامت لیلایی ات شوم من را بیا به خاطر زهرا قبول کنتا اینکه خاک مقدم زهرایی ات شوم من آمدم کنار تمام فرشته ها تا که اسیر جذبه زیبایی ات شوم باید بمیرم از سر شوق رسیدنتتا زنده ی نگاه مسیحایی ات شوم ما را برای نوکریت انتخاب کنیا که مرا غلام غلامت خطاب کن با زهر دشمنی که نفس را گرفته بودآتش میان سینه او پا گرفته بود حتی مدینه محرم درد دلش نبودشهری که بوی غربت مولا گرفته بود تیری که خورد گوشه تابوت مجتبیقبلاً به کوچه در دل او جا گرفته بود دستی پلید پیش غرور نگاه اوبرق نگاه مادر او را گرفته بود بنگر به مرتضی که در این ماه ،روضه رابا بوسه از لب حسن افطار میکند

سه شنبه 06 خرداد 1393 - 23:10
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش

تمامي حقوق محفوظ است . طراح قالبــــ : روزیکســــ