بانک اشعار امام حسن مجتبی (ع) - پاسخ 13
::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::
بانک اشعار امام حسن مجتبی (ع) - پاسخ 13
www.rozex.rozblog.com
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم

صفحه اصلی / بانک اشعار امام حسن مجتبی (ع) ◄ پاسخ 13

پایگاه اینترنتی عاشورائیان ***مرکز آموزش تخصصی مداحی***
vahid آفلاین

کاربر فعال

ارسال‌ها : 73
عضويت : 6 /3 /1393
پاسخ : 13 RE :
صدای شر شر باران شعر می آیدکسی دوباره به ایوان شعر می آید غزل ،قصیده، نمیدانم، این که در راه استچقدر ساده به دیوان شعر می آید زبان روزه پیاده نزول فرمودهخبر دهید که مهمان شعر می آید همیشه در وسط قحطی از دل دریابه یاریم به بیابان شعر می آید غزل به وزن دو ابروی او اگر گویمدو وزن تازه به اوزان شعر می آید کمیت لنگ غزل می شود چو شعر کمیتاگر نظر بنماید کریم اهل البیت خبر رسیده که امشب کریم می آیدبه خاک صاحب روحی عظیم می آید کسی که نفحه باغ بهشت نفحه اوستچقدر ساده سوار نسیم می آید کسی که بودن او تا همیشه خواهد بودکسی که زمزمه اش از قدیم می آید کسی که پشت سر خشم او بدون شکهزار دسته عذاب الیم می آید ز فیض چشم کریمش رحیم خواهد شددلی که مثل شیاطین رجیم می آید اذان مغرب افطار پای سفره‌ی اوچقدر اسیر و فقیر و یتیم می آید اگر رسیده در این مه برای خاطر ماستخدا برای سر سفره اش نمک می خواست مدرسی که ادب هم بود مودب اونشسته هر چه پیمبر به پای مکتب او به گرد پای صعودم نمیرسی جبرییلاگر کبوتر جانم شود مقرب او تمام عمر شده نام او مخاطب منچه خوب می شد اگر می شدم مقرب او چه راکبی که فلک هم ندیده مانندشچه راکبی که رسول خداست مرکب او مسیر خانه‌ی‌شان چند کوچه بند آیدبرای خواندن قرآن چو وا شود لب او فقط نه اهل زمین دل سپرده‌اش هستندکه عرشیان خدا کشته مرده‌اش هستند هوای بزم کریمانه نگاه شمادوباره سائلتان را کشیده است اینجا چه خوب می شد از نخل چشمتان امشببرای سفره‌ی افطارمان دهی خرما در آستین شما دست فضل حضرت حقو بر زبان شما معجز بیان خدا اگر رسد به سراب تو می شود سیرابهر آنکه تشنه برون آید از دل دریا قسم به مهر لب روزه دارتان عمریستکه مُهر مِهر شما خورده روی سینه‌ی ما کجاست یوسف صدیق تا خودش بیندخداست مشتری حُسن یوسف زهرا دل برادرت آقا اگر چه خواهری استدل کبوتری تو عجیب مادری است ببار ابر کرامت که خوب می باریچقدر چشمه ز چشمان خود کنی جاری بریز ، کاسه به دستان تو فراوانندتبرک همه‌ی سفره های افطاری مساحت دل ما نذر باغبانی توستبه اختیار خودت هر چه بذر می کاری زمان دیدن تو مادرت چه حالی داشتشب تولد خود را به یاد می آری؟ چه زود فصل زمستان گیسویت آمدچه دیده ای وسط کوچه های بی یاری چه بود آنچه شکست و سپس زمین افتادچه هست اینکه تو باید ز خاک بر داری ببین شکسته شده ای ببین که تا شده ایاز آن زمان که تو با شانه ات عصا شده ای محسن عرب خالقي

سه شنبه 06 خرداد 1393 - 23:10
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش

تمامي حقوق محفوظ است . طراح قالبــــ : روزیکســــ