بانک اشعار امام حسن مجتبی (ع) - پاسخ 15
::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::
بانک اشعار امام حسن مجتبی (ع) - پاسخ 15
www.rozex.rozblog.com
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم

صفحه اصلی / بانک اشعار امام حسن مجتبی (ع) ◄ پاسخ 15

پایگاه اینترنتی عاشورائیان ***مرکز آموزش تخصصی مداحی***
vahid آفلاین

کاربر فعال

ارسال‌ها : 73
عضويت : 6 /3 /1393
پاسخ : 15 RE :
جان می تپد از خوبی یاری که گرفتیمآقای کریم است نگاری که گرفتیم پاکیزه شد آیینه محراب سحر هارفته غم آن گرد و غباری که گرفتیم از ثانیه تا ثانیه اش عطر بهشت استبا این همه احساس بهاری که گرفتیم دیدند قلمکاریتان را به دل مازیباست خط و نقش و نگاری که گرفتیم نذر نفس گرم شما بود... دو نان ازنانوای خیابان کناری که گرفتیم با لقمه ای از سفره تان تا به همیشهسیریم از این داری و نداری که گرفتیم گفتند اذان وقت غزلخوانی من شدافطار طرب¬ناک لبم نام حسن شد ای چتر بلندت به سر بی سر و¬ پاهابی مثل ترین است گل نام شماها انگار نشسته است به حسن سکناتتراه و منش فاطمه آرامش طاها آغاز کریمانه هر وعده از این سوآن سوی کرم خانه ی تو تا به کجاها خالی نشده کوچه احسان نگاهتهر لحظه پر از سیل بروها و بیاها هر وقت که بند آمده راه نفس شهریعنی دمِ در آمده آقای گداها جبریل چه بی صبر و پر از دغدغه پرسیدکی میرسد ای خوب¬ترین نوبت ماها شیرین و گواراست حسن جان محمدشاداب¬ترین سبزه و ریحان محمد تصویر خدا چشم زلالی که تو داریاحرام ببندیم به خالی که تو داری لرزید تنت وقت نماز آمده انگاراوقات تماشایی حالی که تو داری آغاز حسین است گل صلح سپیدتدیدند و ندیدند خیالی که تو داری یکبار که نه دیده شده وقف خدا شددارایی هر ثروت و مالی که تو داری تو قله نشین بوده ای و عالم و آدمدر سایه ی با عزت بالی که تو داری ای سید بخشنده ما خانه ات آبادگنجینه ی دنیا پَر شالی که تو داری تا روز ابد سلطنتت زنده و جاویدتا کور شود چشم هر آنکه نتوان دید خوابید جمل تا تب طوفان تو آمدتا رخشش شمشیر سر افشان تو آمد خیبر شکنی در رگ و در خون شماهاستبی باکی حیدر همه در جان تو آمد آنقدر به زیر ضرباتت سر و تن ریختتا فتنه خون دست به دامان تو آمد شمشیر بزن تا که بدانند ابالفضلاز جذر و مد آتش میدان تو آمد ما لب به لب از کفر کویری شده بودیمتا اینکه نظر کردی و باران تو آمد معنای مسلمان شدنم طرز نگاهتتوحید من از کوثر چشمان تو آمد بر پای کریم چه کسی سر بگذاریمما غیر نگاه تو پناهی که نداریم آباد شد آنجا که شما پا بگذاریصد پنجره رو به خدا جا بگذاری در شهر ری چشم من از نسل کریمتیک سید عالی نسبی را بگذاری تا مملکت از آبرویش امن بمانددر ساحلش آرامش دریا بگذاری در کام پسر بچه خود جام عسل راتا روز دهم روز مبادا بگذاری لا یوم کیومک همه ی درد تو بودهتو سر به حسینیه غم ها بگذاری انگار تویی در دل گودال که بازودر تاب و تب و تیغ در آنجا بگذاری محبوب ترین داغ نصیب تو حسین استغم¬نامه ی چشمان غریب تو حسین است دلشوره ی زهرا شده چشم تر کوچهتو دیده ای آغاز و تا آخر کوچه گفتند در این شهر که از سنگ کشیدندنقاشی دیواری سر تا سر کوچه دست تو به چادر ،نفسی که پر درد استطوفان شد و بر هم زده بال و پر کوچه افتاد زمین آینه ی شرم و نجابتبر شانه ی تو زخم شد آن مادر کوچه ای بغض گلوگیر نرو حوصله ای کنبردار تو این زینتی و گوهر کوچه باید که مزار تو غریبانه بماندای خاک نشین گل غم پرور کوچه ای بی حرم شهر مدد بر تو بگریمتا فاطمه خوشحال شود بر تو بگریمعلیرضا لک

سه شنبه 06 خرداد 1393 - 23:11
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش

تمامي حقوق محفوظ است . طراح قالبــــ : روزیکســــ