بانک اشعار امام حسن مجتبی (ع) - پاسخ 18
::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::
بانک اشعار امام حسن مجتبی (ع) - پاسخ 18
www.rozex.rozblog.com
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم

صفحه اصلی / بانک اشعار امام حسن مجتبی (ع) ◄ پاسخ 18

پایگاه اینترنتی عاشورائیان ***مرکز آموزش تخصصی مداحی***
vahid آفلاین

کاربر فعال

ارسال‌ها : 73
عضويت : 6 /3 /1393
پاسخ : 18 RE :
باز هم زائر سپيده شدمدر حوالي عشق ديده شدم مرده بودم و با نگاه شمامثل روحي به تن دميده شدم تا بيايم مرا صدا زده اينام من گفتي و شنيده شدم از قدم هاي با طراوت تومثل باران شدم چكيده شدم ميوه ي كال شاخه اي بودمكه به لطف شما رسيده شدم تا به بار آمدم مرا كنديبا دو دستي كريم چيده شدم تو مرا از خودم جدا كرديو براي خودت سوا كردي مثل باران هميشه مي باريبا قدومت بهار مي آري در كوير دلم بگو آيادانه عشق خود نمي كاري طعم لبهاي توچه شيرين استبسكه زيبايي و نمك داري تا كه بر هر غريبه رو نزنمدست خالي مرا نميذاري منهم از راه دور آمده اممي دهي اين غريبه را ياري؟ تشنه لطف جام دست توأمدعوتم مي كني به افطاري؟ ** ما به لطف شما غزل داریمعشق را با تو لم یزل داریم حرفت آمد که ناگهان دیدیمروی لبهای خود عسل داریم تا که حرف کریم می آیداز کرامات تو مثل داریم از کسی جز خدا نمی ترسیمچون که شیرافکن جمل داریم سر زیبایی تو با یوسفبین اشعارمان جدل داریم مثل تو نیست ورنه صد یوسفدر همین جا ، همین بغل داریم هرکسی عاشق تو آقا شدرنگ لیلا گرفت و زیبا شد اي به لبهاي من ترانه حسنبهترين حس عاشقانه حسن تا كه نام تو را به لب بردمدر دلم زد گلي جوانه حسن پرتوي از جمال تو كردهرخنه در عمق هركرانه حسن كوچه ها را ببين كه بند آمدمنشين پشت درب خانه حسن مزني شانه گيسويت كه دلمكرده در زلفت آشيانه حسن تا به دست آورم دل زهراروضه ات را كنم بهانه حسن صلح تو شد پيام عاشوراابتداي قيام عاشورا اي تمام سخا و جود خدااكرم الاكرمين اكرمنا با هزاران اميد آمده امدست خالي ردم مكن آقا ماه كامل شد از همان روزيكه شما آمدي در اين دنيا بخدا كم نمي شود از توقدمي رنجه كن به محفل ما خواب ديدم مدينه آمده ايمتا بگيريم اجازه از زهرا كه برايت حرم درست كنيممثل مشهد شبيه كرب و بلا تا كه گرديم سائل خانتاي فداي مزار ويرانت اي فقط ناله اي صداي اشكاي وجود تو مبتلاي اشك گيسوانت سپيد شد آقاپيكرت آب شد به پاي اشك حرف من نيست فضه ميگويدبين خانه تويي خداي اشك قتل تو بين كوچه ها رخ دادزهر يارت شده دواي اشك شب جشن است پس چرا گريهتو بگو پاسخ چراي اشك چقدر گريه ميكني آقاروضه ات را بخوان به جاي اشك ماجرايي كه زود پيرت كردآنچه از زندگيت سيرت كرد چه بگويم از آن گل پرپرچه بگويم ز داغ نيلوفر چه بگويم سياه شد روزماول كودكي شدم مضطر حرف من خاطرات يك لحظه استلحظه اي كه نبود از آن بدتر ايستادم به پنجه پايمتا كنم روبروش سينه سپر مثل طوفاني از سرم رد شددست او بود و صورت مادر ناگهان ديدمش زمين خوردوكاري از دست من نيامد بر بعد آن غصه بود و خون جگرديدن روي قاتل مادر محمد بیابانی

سه شنبه 06 خرداد 1393 - 23:12
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش

تمامي حقوق محفوظ است . طراح قالبــــ : روزیکســــ