بانک اشعار حضرت عباس (ع) - پاسخ 1
::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::
بانک اشعار حضرت عباس (ع) - پاسخ 1
www.rozex.rozblog.com
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم

صفحه اصلی / بانک اشعار حضرت عباس (ع) ◄ پاسخ 1

پایگاه اینترنتی عاشورائیان ***مرکز آموزش تخصصی مداحی***
sajjad آفلاین

کاربر فعال

ارسال‌ها : 48
عضويت : 13 /3 /1393
تشکرها : 5
پاسخ : 1 RE :
تصویر: http://dl.aviny.com/Album/mazhabi/ahlbeit/abalfazl/Veladat/kamel/09.jpg

هركه از سيره ي سقا خبري داشت پريد
هركه از راهِ ادب بال و پري داشت پريد
تصویر: http://dl.aviny.com/Album/mazhabi/ahlbeit/abalfazl/Veladat/kamel/13.jpg
دل من حرف به اندازه ي دنيا دارد
هر چه امروز قلم حرف زند جا دارد
چشم طبعم به قد و قامت سروي خورده
كه چنين قامت شعرم قد و بالا دارد
يا الهي به ابالفضل شده مشق شبم
لفظ بي صحبت از دوست چه معنا دارد
بين خورشيدترين هاي دو عالم امشب
ماهي از راه رسيده كه تماشا دارد
شوق بانوي كلابيّه عظيم است كه حال
تُحفه اي پيشكش حضرت زهرا دارد
جان به قربان كسي كه ز امامش حكم
انّ العباس دَقّ العلم و دَقّا دارد
پرورش يافته ي آل عبا عباس است
عالِم غير معلم به خدا عباس است
از دلِ تو به خدا نيست دلي درياتر
از دو چشم تو نديده ست كسي گيراتر
به خدا ماهِ شب چهاردهم مُعتَرف است
نيست از ماهِ بني هاشميان زيباتر
در دلِ جنگ چناني كه همه ميگويند
بعد مولا نبُوَد از تو كسي مولاتر
آن كه گفته رفع الله به ما فهمانده
نيست از رايت عباس علمي بالاتر
گرچه سيراب دهد آب به تشنه ساقي
آنكه لب تشنه دهد آب... بُوَد سقاتر
شب ميلاد تو با حالِ خراب آمده ام
با لب تشنه پي ِجرعه ي آب آمده ام
دلِ من جز تو نبوده است گرفتار كسي
نه گرفتار كسي نه پي ِديدار كسي
مرغ باغ ملكوتِ توام و ننشينم
غير ديوار تو يك لحظه به ديوار كسي
جز سر كوي تو جايي خبري نيست كه نيست
مشتري ات نرود بر سر بازار كسي
سر سال آمده و آمده ام محضر تو
راه انداختن ِ من ، نبُوَد كار كسي
زير دِين احدي نيستم الّا عباس
نشوم غير تو يك لحظه بدهكار كسي
دلم از بس كه نديده است تورا سنگ شده
به هواي حرم علقمه دلتنگ شده
تصویر: http://dl.aviny.com/Album/mazhabi/ahlbeit/abalfazl/Veladat/kamel/31.jpg
علقمه گفتم و ديدم دلم از پا افتاد
ياد لبهاي علي اصغر و دريا افتاد
علقمه گفتم و ديدم كه سواري بي دست
تير آنقدر به او خورد كه از نا افتاد
علقمه گفتم و ديدم كه عمودي آمد
ناگهان در وسط معركه سقا افتاد
شيري افتاد ز پا و همگي شير شدند
گذر گرگ به آهوي حرم ها افتاد
وسط اين همه سرنيزه و شمشير و سنان
ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد
روضه ي دست بريده وسط علقمه بود
روضه خوان دست بدون رمق فاطمه بود
(محسن عرب خالقي)
این شعر قشنگ برگرفته از وب زیبای «من غلام قمرم»

سه شنبه 13 خرداد 1393 - 19:42
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش

تمامي حقوق محفوظ است . طراح قالبــــ : روزیکســــ