بانک اشعار امام حسن مجتبی (ع) - 2
::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::
بانک اشعار امام حسن مجتبی (ع) - 2
www.rozex.rozblog.com
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم

صفحه اصلی بانک اشعار امام حسن مجتبی (ع)

پایگاه اینترنتی عاشورائیان ***مرکز آموزش تخصصی مداحی***
vahid آفلاین

کاربر فعال

ارسال‌ها : 73
عضويت : 6 /3 /1393
پاسخ : 21 RE :
در ساحل زیبای دو دریاست ظهورتای هر دو جهان مست تو و ساغر نورت افطارِ علی بوسه‌ای از جام دو چشمتکوثر سر ذوق آمده از مستی و شورت با پای پیاده نرو ای قبله! تو بنشینتا کعبه سراسیمه بیاید به حضورت در کوچه، دلِ مرده‌ی من منتظر توستتا زنده شود رقص کنان، وقت عبورت از دست تو نان داشت عجب عطر عجیبیاین شعله‌ی عشق است مگر زیر تنورت چون لوح و قلم مستم و صد بار نوشتم:دیوانه آقای جوانان بهشتم *** دیدند جوان گشته و باز آمده حیدراز میمنه تا میسره مبهوت تو لشکر توفانی و چون برگ در اطراف مسیرتاز اهل جمل ریخته بر روی زمین سر یک سوی تو ماه آمده یک سوی تو خورشیدبه به! به شکوهت وسط این دو برادر از آخرِ صف سر زده تیغ تو به اولاز اول صف کشته نگاه تو به آخر راضی است علی پس همه اعمال دو عالمبا ضربت یوم الجملت گشته برابر این نیزه هم از برکت دست تو کریم استدر طعنه‌ی آن هر دل بی عشق سهیم است اینگونه اگر مست ترین مست جهانمشور حسن ابن علی افتاده به جانم جا نیست بنوشم، به سرم باده بریزیدتا غرق شراب آیه‌ی تطهیر بخوانم در مأذنه‌ی میکده افزوده‌ای امشبیک «اشهد اَنّ الحسن»ی هم به اذانم افتادم ازآن رویِ پر از نور به سجدهبند آمد ازآن زلفِ پر از تاب زبانم خوب است پدر! با تو یتیمی، اگر امشببا دست کریمت بدهی لقمه‌ی نانم ای ساقی افلاک که خاکی است مزارشای صاحب صحنی که شراب است غبارش ای گوهر ظاهر شده از قلب دو دریاشاهین نشسته به سر شانه‌ی طاها ای شیر که جنگاوریت رفته به حیدرای ماه که نازک دلیت رفته به زهرا ای نیمه‌ی گمگشته ماه رمضان‌هادر روشنی ماه تمامت شده پیدا از روز ازل نور تو در عرش خدا بودتا سیر بیایند ملائک به تماشا آیینه‌ی ذاتی تو و معبود صفاتیگشتند به دور قد و بالای تو اسما سلطان کرم نیست مگر نام تو ، آخردر کوچه فقیری است ؛کجا پس بزند درقاسم صرافان

سه شنبه 06 خرداد 1393 - 23:12
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
vahid آفلاین

کاربر فعال

ارسال‌ها : 73
عضويت : 6 /3 /1393
پاسخ : 22 RE :
.... ناگهان آسمان بهاری شدعشق در کوچه ها جاری شد نور ماه مدینه را تا دیدعرق شرم ماه جاری شد عطر شوق ملک چکید از عرشقطره قطره چه آبشاری شد آسمان غرق بوسه اش میکردگونه هایش ستاره کاری شد آسمان خنده کرد و خانه وحی از غم روزگار، عاری شد روی پیشانی اش که چین افتادخم ابروش ذوالفقاری شد چه صف کفر را به هم میریختبر دل کفر، زخم کاری شد لحظه ها ماندگار و زیبا بودروزها مثل روزگاری شد . . . . . . که خدا قلب کعبه را وا کرد و جهان غرق بیقراری شد اسوه صبر بود و صلح و صفااو خداوند بردباری شد ***زیر پایش خدا غزل می ریختغزلی را که از ازل می ریخت آن امامی که تا سحر امشبروی لبهای من غزل می ریخت شب شعر مرا چه شیرین کردبین هر واژه ای عسل می ریخت آن که در جیب کودکان یتیمقمر و زهره و زحل می ریخت آن کریمی که در پیاله دهر هرچه میریخت لم یزل می ریخت از همان کوچه ای که رد می شدحسن یوسف در آن محل می ریخت تیغ خصمش ولی به وقت نبردرنگ از چهره اجل می ریخت شتر سرخ را به خون غلطاندلرزه بر لشگرجمل می ریخت آن امامی که روز عاشورااز لب قاسمش عسل می ریخت***روی لبهایتان دعا دیدیمدر نگاه تو ما خدا دیدیم ای کریمی که پشت خانه توملک لاهوت را گدا دیدیم بخدا لحظه لحظه لطف تو راتک تک ما تمام ما دیدیم ای مقامت در آسمان بهشتروی دوش نبی تو را دیدیم با تو ما در میان خوف و رجاجبر در اختیار را دیدیم صبر گاهی حماسه مرد استپشت صلح تو کربلا دیدیم در نگاه تو یاس را عمریخسته در بین کوچه ها دیدیم سید حمیدرضا برقعی**

سه شنبه 06 خرداد 1393 - 23:13
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
vahid آفلاین

کاربر فعال

ارسال‌ها : 73
عضويت : 6 /3 /1393
پاسخ : 23 RE :
یگانه ای و نداری شبیه و مانندیکه بی بدیل ترین جلوه خداوندی معطل اند هزاران فرشته کاسه به دستعسل بیاوری از آن لبی که می خندی به قصد کشتن شاعر شدند هم پیماندوچشم مست تو با ابروان پیوندی! تمام عرش خدا در طواف گهوارهنگاه خیره ی زهرا به طفل دلبندی به نیمه رمضان و میان صوت اذان ...رطب رسیده به دستان آرزومندی نمی شناخت رسول خدا سر ازپایشنمی رسید به آن لحظه ی خوشایندی نوشته اند تو را از بهشت آوردندنوشته اند ز عطری که می پراکندی لبان فاطمه خندان و چشم مولا اشکنوشته اند تو مولود اشک و لبخندی برای خیل غلامان چه خوب مولایی!برای حیدر و زهرا چه ناز فرزندی! گدا که فرق ندارد تو سفره ات پهن استدرِ امید به روی کسی نمی بندی هادی ملک پور**

سه شنبه 06 خرداد 1393 - 23:13
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
vahid آفلاین

کاربر فعال

ارسال‌ها : 73
عضويت : 6 /3 /1393
پاسخ : 24 RE :
همدم یار شدن دیده تر می خواهدپیر میخانه شدن اشک سحر می خواهد عاشقی کار دل مصلحت اندیشان نیستقدم اول این راه جگر می خواهد بال و پرهای به دور و بر شمع ریخته گفت:بشنود هرکه ز معشوق خبر می خواهد هرکه عاش شده خاکستر او بر باد استعاشق از خویش کجا رد و اثر می خواهد هنر آن نیست نسوزی به میان آتش پر زدن در وسط شعله هنر می خواهد در ره عشق طلا کردن هر خاک سیاهفقط از گوشه چشم تو نظر می خواهد ظرف آلوده ما در خور سهبای تو نیستاین ترک خورده سبو رنگ دگر می خواهد زدن سکه سلطانی عالم، تنهایک سحر از سر کوی تو گذر می خواهد تا زمانی که خدایی خدا پا بر جاستپرچم حسن حسن در همه عالم بالاست در کرمخانه حق سفره به نام حسن استعرش تا فرش خدا رحمت عام حسن است بی حرم شد که بدانند همه مادری استورنه در زاویه عرش مقام حسن است بس که آقاست به دنبال گدا می گرددناز عشاق کشیدن ز مرام حسن است دست ما نیست اگر سینه زن اربابیماین مسلمانی ایران ز کلام حسن است هرکه خونش حسنی شد ز خودی حرف شنیدغربت از روز ازل باده جام حسن است حرم و نام و وجودش همه شد وقف حسینهرحسینیه که بر پاست خیام حسن است او چهل سال بلا دید بماند اسلامصبر شیرازه اصلی قیام حسن است ما گدائیم ولی شاه کریمی داریمهرچه داریم ز تو یار قدیمی داریم تاخدا با همه حُسن خود املایت کردچون جلالیت خود آیت عظمایت کرد تا که در صورت تو عکس خودش را بکشدهمچونان روی نبی این همه زیبایت کرد تا که قرص قمر ماه علی کامل شدپرده برداشت ز رخسار و هویدایت کرد تا ثمر داد نهالی که خدا کاشته بودباهمه جلوه تو را شاخه طوبایت کرد ریخت آب و سر مشک از کف هر ساقی رفتبسکه مستانه و مبهوت تماشایت کرد تا که اثبات شود بر همگان ابتر کیستپسر ارشد صدیقه کبرایت کرد تاشوی بعد علی میر بنی هاشمیانصاحب صولت و شخصیت طاهایت کرد بسکه ذات احدی خاطر لعلت می خواستشیر نوش از جگر حضرت زهرایت کرد با توسرچشمه کوثر شده زهرا یاهوکوری عایشه مادر شده زهرا یاهو انقطاع تو زِ هر سوز و گدازت پیدافاطمی بودنت از عشوه و نازت پیدا سر سجاده تو گوشه ای از عرش خداستسیر عرفانی ات از حال نمازت پیدا هرکه آمد به در خانه تو آقا شدهرچه جود و کرم از سفره بازت پیدا گریه دار است چرا زمزمه قرآنتحزن زهراییت از صوت حجازت پیدا آتشی بر جگرت مانده که پنهان کردیولی آثارش ازین سوز و گدازت پیدا وارث پیر مناجاتی نخلستانیاین هم از ناله شبهای درازت پیدا محرم مادری و از سر گیسوی سپیددرد پنهانی و یک گوشه رازت پیدا کاش مهمان تو و چشم پر آبت باشمروضه خوان حرم وصحن خرابت باشم روح تطهیر کجا وسوسه ناس کجادلبری پاک کجا خدعه خناس کجا خون دلها وسط تشت به هم می گفتندجگری تشنه کجا سوده الماس کجا در چهل غمی که جگرت را سوزاندضرب دیوار کجا برگ گل یاس کجا خانه ای سوخته و دست ز کار افتادهورم دست کجا گردش دسداس کجا ای کفن پاره شده علقمه جایت خالیبوسه تیر کجا دیده عباس کجا داغ عباس چه آورد سر اهل حرمغارت خیمه کجا جوری اجناس کجا چون دل سوخته و جگرم می سوزدتن و تابوت تو را تیر به هم می دوزد قاسم نعمتی *********************

سه شنبه 06 خرداد 1393 - 23:13
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
vahid آفلاین

کاربر فعال

ارسال‌ها : 73
عضويت : 6 /3 /1393
پاسخ : 25 RE :
ای در هوای پاک نگاهت سلامهانامت نداشت سابقه ای بین نامها ماهی قلب کوچک ما را گرفته ایدر موج دست آبی خود صبح و شامها ای هیبت بهار خدا ، سیر می شوند........از عطر سفره های حضورت مشام ها سائل به حکم واجب عینی است بی گمانوقتی گدا به چشم تو دارد مقامها بیرون بیا و چشم مرا هم قدم بزنهمسفره فروتن جمع غلامها در کوچه ات کسی به کسی جا نمی دهدمکثی بکن به اشتیاق چنین ازدحامها هر کس که خورد زخم ترا می کند حرامتلخی منت همه التیامها یک روز سرنوشت تو سر زد به کوچه ایخالی ز رنگ و بوی همه احترامها یک روز سرنوشت تو آمد به کوچه ایبا مادرت شبیه گلی زیر گامها خونین جگر شدی و همه حرف بودنتزد یادگار تا به ابد روی جامها تنها ترین غریبترین مهربانتریناین است سرنوشت تمام امامها**شرمنده شاعر پیدا نشد ******************* ای امتداد سوره ی کوثر خوش آمدی

ای روشنای قلب پیمبر خوش آمدی

آییینه دار حضرت حیدر خوش امدی

کوری چشم دشمن ابتر خو ش آمدی



از مقدم تو فاطمه مادر خطاب شد

لفظ ابوالحسن لقب*بوتراب شد




خیلی بلند قرائت قران مکن پسر

در بین کوچه راه بندان مکن پسر

مجنون شهرا تو پریشان مکن پسر

لیلاترین ، غمزه به آسمان مکن پسر



امشب دوباره راهی بیت و الحسن شدم

مست جمالت هستم و خالی ز (من) شدم




پهن است ابتدای کوچه بساط گدائیم

با تو به سر شده است غم ِ بی نوائیم

از برکت دعای شما من خدائیم

با لطف توست اگر کربلائیم



گیریم مرد شامی آمده اینجا نگاه کن

دست مرا بگیر مرا سر به راه کن




ما خانوادتاٌ همگی نوکر شما

تو خانوادتاٌ ، مسیحا ، گره گشا

من با قبیله ام ، گدایان مجتبی

تو با عشیره ات ، عزیزان قلب ما



یا ایها الکریم بده روزی مرا

هرگز ندیده ایم که تو رد کنی گدا




یک روز می رسد حرمت را بنا کنیم

با طرح و نقشه های حریم رضا کنیم

صحنت زمرد و گنبد طلا کنیم

بعدش نشسته در حریم شما و صفا کنیم



در وصف و شرح حال تو این کامل است و بس

شاگرد مکتب تو ابوفاضل است و بست




مرد جمل دلاوریت حیرت آورست

تکبیرهای حیدریت حیدر آورست

رزم آوری و برتریت حیرت آور است

با یک سپاه برابریت حیرت آورست



ختم به خیر قائله فرما اراده کن

آن فتنه را بگیر و زاشتر پیاده کن




روشن کن و بگو خواص را نفاق چیست ؟

آقا بگو که بین گذر اتفاق چیست ؟

آتش کشیدن دل یاس های باغ چیست ؟

آقا بگو که درد کدام است و داغ چیست ؟



ای کوه صبر ، حضرت سردار بی سپاه

من آه می کشم زغمت ..... آه پشت آه


یاسر مسافر ********************دستی که شعر دفتر دل را نوشته استدست مرا به پای تمنا نوشته است چون دید اشک شوق، سحر موج میزندچشم مرا ادامه ی دریا نوشته است دستان عشق ،نام امام کریم را زیباترین ترانه دنیا نوشته است آنکس که داد جان به تنم با نگاه توآقا تو را امام مسیحا نوشته است نام تو را به صفحه پیشانی ام خدابا رنگ سبز حضرت زهرا نوشته است تو آمدی و خواهش دستان من شدیارشدترین ستاره زهرا ، حسن شدی اعجاز ناز چشم تو اعجاز دلبری استعیناً شبیه معجزه های پیمبری است خیرات تو همیشه سر سفره های ماستآقا کریم بودن تان چیز دیگری است اصلاً بعید نیست که سلمان مان کنیجایی که کار چشم شما ذره پروری است محشر فقط قیامت و هول و هراس نیستنام حسن خودش بخدا نام محشری است گویا حسن ستاره همزاد فاطمه استاز بس که اولین پسر خانه مادری است ای اولین ستاره شب های فاطمهلالایی شبانه ی لب های فاطمه در ازدحام کوچه نشسته گدای توتا که دخیل اشک ببندد به پای تو قرآن بخوان و باز ببین بند آمدهاین کوچه از تلاوت گرم صدای تو وقتی که نقش حضرت تو آفریده شدتبریک گفت بر خودش حتی خدای تو جانا کنار سفره افطار خود علیافطار کرده با نمک خنده های تو تو آسمان خانه زهرای اطهریچون روی دوش حضرت مولاست جای تو آقا دوباره بر تن مان جان نمی دهی؟امشب به دست خالی مان نان نمی دهی؟ رخصت بده که عاشق شیدایی ات شوممجنون سرو قامت لیلایی ات شوم من را بیا به خاطر زهرا قبول کنتا اینکه خاک مقدم زهرایی ات شوم من آمدم کنار تمام فرشته ها تا که اسیر جذبه زیبایی ات شوم باید بمیرم از سر شوق رسیدنتتا زنده ی نگاه مسیحایی ات شوم ما را برای نوکریت انتخاب کنیا که مرا غلام غلامت خطاب کن با زهر دشمنی که نفس را گرفته بودآتش میان سینه او پا گرفته بود حتی مدینه محرم درد دلش نبودشهری که بوی غربت مولا گرفته بود تیری که خورد گوشه تابوت مجتبیقبلاً به کوچه در دل او جا گرفته بود دستی پلید پیش غرور نگاه اوبرق نگاه مادر او را گرفته بود بنگر به مرتضی که در این ماه ،روضه رابا بوسه از لب حسن افطار میکند

سه شنبه 06 خرداد 1393 - 23:14
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
vahid آفلاین

کاربر فعال

ارسال‌ها : 73
عضويت : 6 /3 /1393
پاسخ : 26 RE :
ای وسعت بهاری بی انتهای سبزمرد غریب شهر ولی آشنای سبزروح اجابت است به دست تو بسکه داشتباغ دعای هر شب تو ربنای سبزهر شب مدینه بوی خدا داشت تا سحراز عطر هر تلاوت تو با صدای سبزسرسبزی بهشت خدا چیست ؟ رشته ایاز بالهای آبیتان آن عبای سبزاز لطف اشکهای سحر غنچه داده استدر دامن قنوت شبم این دعای سبزکی می شود که سایه کند بر مزار تویک گنبد طلا ئی و گلدسته های سبزآن وقت تا قیام قیامت به لطفتانداریم در بقیع تو یک کربلای سبزیا می شود دلم گل و خشت حریم تویا می شود کبوتر تو ، یا کریم توتو سرو قامتی تو سراپا ملاحتیآقا تو حسن مطلقی و بی نهایتیخاک زمین که عطر حضور تو را گرفتاز یاد رفت قصة یوسف به راحتیایوب که پیمبر صبر و رضا شدهاز لطف توست دارد اگرحلم وطاقتیبی شک و شبهه دست توسل زده مسیحبر دامنت اگر شده صاحب کرامتییاد پیامبر به خدا زنده می شودوقتی که گرم ذکر و دعا و عبادتیحتماً برای خواهش دست نیازمنددست تو داشت پاسخ سبز اجابتیوقتی میان معرکه شمشیر می کشیتنها تویی که مرد نبرد و رشادتیبا تیغ ذوالفقار که در دستهای توستبر پا شده به عرصه ی میدان قیامتیبر دوش سید الشهدا بود رایتتعباس بود آینه دار شجا عتتخورشید آسمانی ماه خدا حسنهمسایه قدیمی دنیای ما حسنپرواز بالهای خیالی فهم ماکی می رسد به اوج مقام شما حسنروشن ترین تجسم آیات و سوره هایاسین و قدر و کوثری و هل أتی حسنصفین شاهد تو و شور و حماسه اتشیر دلیر بیشه شیر خدا حسنالله اکبر تو بلند است وقت رزمآیات فتح روز نبردی تو یا حسنصلح شکوهمند تو هرگز نداشتهچیزی کم از قیامت کرب و بلا حسنصلحت حماسه بود نه سازش که اینچنینشد سربلند پرچم اسلام راستیندر خانه تو غیر کرامت مقیم نیستاینجا به غیر دست تو دستی رحیم نیستتو سفره دار هر شب شهر مدینه ای جز تو کسی که لایق لفظ کریم نیستاز بسکه داشت دست شما روح عاطفهشد باورم که کودکی اینجا یتیم نیستجز سر زدن به خانة دلخستگان شهرکاری برای هر سحرت ای نسیم نیستاینجا که نیست گنبد و گلدسته ای بگوجایی برای پر زدن یا کریم نیست؟داغ ضریح و مرقد خاکیت ای غریب امروزی است غربت عهد قدیم نیستبا این همه غریبی و دلتنگی ات بگوجایی برای اینکه فدایت شویم نیست ؟گل داشت باغ شانة تو از سخاوتتآقا زبانزد همه می شد کرامتتاینگونه در تجلی خورشید وار توگم می شود ستارة دل در مدار توروشن شده است وسعت هفت آسمان عشقاز آفتاب روشن شمع مزار توبوی بهشت، عطر پر و بال جبرئیلمی آورد نسیم سحر از دیار تودلهای ما زمینی و ناقابلند پسیک آسمان درود الهی نثار توهر شب به یاد قبر تو پر می زند دلم تا خلوت سحرگه آئینه زار توتا که شبی بیائی و بالی بیاوریماندیم مات و غمزده چشم انتظار توبالی که آشنای تو باشد ابوتراب !یا وقف صحن خاکی و پر از غبار توبالی که سمت تربت تو وا کنیم و بعدباشیم تا همیشه فقط در کنار توبا عطر یاس تربت تو گریه می کنیمآنجا فقط به غربت تو گریه می کنیمچشمی که در مصیبتتان تر نمی شودشایستة شفاعت حیدر نمی شودچشم همیشه ابریتان یک دلیل داشتهر ماتمی که ماتم مادر نمی شودمرهم به زخمهای دل پر شراره اتجز خاک چادر و پر معجر نمی شودیک عمر خون دل بخورد هم کسی دگروالله از تو پاره جگر تر نمی شودیک طشت لخته های جگر پاره های دلاز این که حال و روز تو بهتر نمی شودیک چیز خواستی تو از این قوم پر فریبگفتند نه ....کنار پیمبر نمی شودگل کرد بر جنازة تو زخم سرخ تیرهرگز گلی شبیه تو پرپر نمی شودپر شد مدینه از تب داغ غمت ولیبا کربلا و کوفه برابر نمی شود....زینب کنار نیزه کشید آه سرد و گفت:سالار من که یک تن بی سر نمی شوددیگر تمام قامت زینب خمیده بود از بسکه روی نیزه سر لاله دیده بودیوسف رحیمی

سه شنبه 06 خرداد 1393 - 23:14
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
ali آفلاین

کاربر فعال

ارسال‌ها : 87
عضويت : 11 /3 /1393
پاسخ : 27 RE :
در مدح و ولادت امام حسن علیه السلامیاس ها با نفس یاسمن افطار کنند
علی و فاطمه چون روح و تن افطار کنندحسن آمد که در خانه ی او شاه و گدا
همه با ذکر غریب وطن افطار کنندخود ماهی و اگر روز به بیرون بروی
تا ببینند تو را مرد و زن افطار کنندتازه از نور فراوان تو در مکه که هیچ
روزه داران عراق و یمن افطار کنندگوش کردم که میایی خبرت مستم کرد
چه کسی گفته فقط از دهن افطار کنندتا شما پشت در بیت یتیمان هستی
اهل خانه همه با در زدن افطار کنند..." مهدی رحیمی "

پنجشنبه 15 خرداد 1393 - 23:29
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
mohtaram آفلاین

کاربر فعال

ارسال‌ها : 13
عضويت : 24 /8 /1393
پاسخ : 28 RE بانک اشعار امام حسن مجتبی (ع) :
عباس هم به دست حسن مرد رزم شد/استاد فن رزم علمدار، مجتباست
جنگ جمل به دست حسن ختم گشته است/ازقاتلان لشگرکفار، مجتباست
برتن زره نکرد به مانند مرتضی/وقت نبرد،مرد جگر دار، مجتباست
از لطف اوست اشک دوچشم حسینیان/درمجلس حسین میاندار، مجتباست

شنبه 24 آبان 1393 - 19:38
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.



تمامي حقوق محفوظ است . طراح قالبــــ : روزیکســــ